احد ترکمنی

صحبتی با اهل نظر:

١- پول چیست؟

قسمت اول **** دوم *** چهارم *** پنجم ** ششم **** هفتم **** هشتم * مبحث اول *

بخش دوم

به ادامۀ گذشته

اگر جامعه را بدن تصور کنیم، روشنفکر «نظام محافظImmune system »آن است، بر حسب توضیح علمی، سیستم محافظ بدن مجموعه ای از دستگاه ها در درون ترکیب موجودات زنده می باشد که با شناسایی و نابود کردن انساج و حجرات غدوی بیماری زا، بدن را در برابر امراض محافظت می کند، این نظام انواع گسترده ای از ویروس ها و کرم های طفیلی را کشف و برملا می سازد، و برای درست عمل کردن، ملزم است تا مهاجمین را از حجرات و انساج مفیدِ خودِ بدن تمیز بدهد. تفکیک مفید از مهاجم نیز عملیۀ غامضیست زیرا  این زالو ها و طفیلی ها جهت فاسد کردن کاملِ بدنِ میزبان راه های تازه ای را ابداع نموده، آن را تکامل می بخشند.

روشنفکر امریکایی در پایان قرن نوزده و اوایل قرن بیستم نیز با جامعۀ بیماری سرو کار داشت که زالو ها و طفیلی ها در آن رخنه کرده، برای توفیق مزید در کارِ فاسد کردن نظام اجتماعی راه های جدیدی را ابداع می نمودند و طلسم و طومار می ریختند. روشنفکر آن زمان، که ازرا پوند یکی از آنان بود نیز به چنین مهم غامضی پرداخت.

به نظر من این کار روشنفکر است تا بپرسد چرا دولت ها اسرار دارند؛ اسراری که از مردم (ملت)، ساکنان خطه و قلمروِ دولت، مخفی است و اسراری که از خارجی ها؛ چیزی از دوستان، چیزی از بیطرفان، و همه چیز از ملت و دشمنان ملت مخفی است. و یا درست تر، اسراری که برای هردو غیر قابل دسترسی است و اسراری که در رده های مختلف سیستم، قدمه به قدمه وجود دارند. چرا دستگاه هایی با نام ادارۀ طلاعات، ضد اطلاعات، ادارهء امنیت، ادارهً استخبارات، سازمان های جاسوسی،  و صدها مخفی کاری و اسرار پی اسرار؟

از بیخ، این اسرار چه اسراری اند؟ سازمانهای اطلاعات و جاسوسها با مزدهای طلایی چه اسراری را از یکدیگر می دزدند؟ شما می دانید؟ . . . .  هیچکس جز عده ای در رأس اهرم نمی داند. اسراری که هزاران نفر به سادگی، بی آن که بویی از آن ببرند، جان ها و هستی خویش را در بدل مزدی برای حفظش می دهند؟ از بسیاری اسرار ده ها و صد ها سال می گذرد، از سینه ای به سینه ای منتقل می شوند و هنوز اسراری شمرده مس شوند که از رأس اهرم به زیر درز نمی کند. بعض اسرار را می گویند عمری برابر قرنها و اعصار دارد.

چه می گذرد؟ می توان پذیرفت که این همه رمز و راز برای خیر انسان است؟ خیر انسان رمز و راز به کار دارد؟

این دولت ها کی هایند؟ آیا احزاب از انسان ها نمایندگی می کنند؟ آرمان ها ویا ضد آرمان های آنان به ملت رابطه ای دارد؟ و کجا مشروعیت دارند؟ مخصوصاً با اسرار و مرام های مخفی و گروه ها و باندهای ضربتی و مسلح و شبکه های زیر زمینی؟ و همه تا مخفی اند رازها  دارند که مردم نباید بدانند و هنگام قدرت نیز؟

آزمایش شده هایی را می شناسیم که هنوز هم آرمان های مردم می گویند و اهداف مرموز را دنبال می کنند، شعار هایشان صد بار میان تهی ثابت شد، بازهم همان شعار ها را تکرار می کنند. کسانی که باناز و ادا و غمزه و تبختر وارد میدان شدند، بد نواختند، بد خواندند، و بد نیز رقصیدند؛ آنان هنوز هم می رقصند؛ با همان ساز و با همان آواز، رقصی دیگر؟ دالر هایی که بی آن کار حزبی و سازمانی و آرمانی ممکن نیست، همه زهرآلودند.

های سرورانِ فرقۀ روشنفکری و داعیان عدل و آزادی! مگر دعاویی که دیوان ها با آن سیاه شد، شعله ای را خواباند؟ برعکس مگر معجون روشنفکر بازی ها نبود که کشور را به آتش کشید، انسان را بی ارزش ساخت و از او قوم و طایفه، حرص و آز، پشتون و تاجیک و هزاره و ازبک به عمل آورد؟ انسان نه هزاره است نه پشتون، انسان نه ازبک است و نه تاجیک، انسان سفید و سیاه و رزد و قهوه ای هم نیست؛ انسان فقط انسان است. به این موجود آیا عشق ورزیده اید؟

روشنفکر می پرسد، این آب های توفنده و مست، همه، به کدام آسیاب ها می ریزند؟ زیرا هیچکدام به آسیاب انسان نمی ریزد. در عصر ما، در نظام های دنیای مترقی و یا استغفرالله «مردمیِ» امروز، در هر پنج قارۀ عمده و هزاران خشکۀ کوچک دیگر، انسانی که نیازمند مدد است و همدردی می طلبد، به جای خادمی که باید درک و حواس و عشق و عاطفه داشته باشد تا همدردِ درد شود، که عقلانیت رهنمای اوست و وجدان و منطق دارد؛ با ماشنیهایی مواجه می شود که یا خود کامپیوترند و یا ان که آدمند و به وسیلۀ  کامپیوتر پروگرام شده اند. در دولت های امروز هیچکدام نرم افزاری برای شنیدن صدای من و شما ندارند و هر سوال را با جوابهای از پیش تنظیم شده و بی روح و «فارمت شده» پاسخ می دهند که هیچ ربط و رشتۀ منطقی با خواست و نیاز من و شما ندارند و بر عکس همه مواد قرادادهایی اند که نا خوانده امضا کرده ایم.

روشنفکران امریکایی بیماری هایی از این قبیل را در بدن امریکای آغاز قرن بیستم می دیدند و در آن هنگام به عمق دسایس و جنایت بانکداران پی برده، به پرخاش برخواستند. و روشنفکران کسانی بودند که شخصیت، آزادی، دانش و ارادۀ شان در عشق پول برباد نرفته بود، و الا، بسیار دانشمند و نخبه و پروفسور و آتش نفس های سیاست و قانون و دانش بودند که خود را علمدار خرد و پاسدار اجتماع می دانستند ولی در راه وصلِ معشوق به صف ملازمان بانکدار ها پیوستند و به نفع اهداف آنان گلو پاره کردند و کلاه شکستند..

موضع روشنفکران در آن هنگام، ریشه یابی رابطۀ پنهانی بانکداران وال ستریت در نیویارک با ردۀ بالای گردانندگی دستگاه در امریکا و قارون های بریتانیایی، فرانسوی، آلمانی و هالندی، خلاصه، سودخوارانِ یهود بود. امروز هرگونه مطالعه و تحقیق در این باب، که اتفاقاً انکشافات گسترده ای نیز در آن رخ داده است، در میان عمال و موسسات و کمپنی ها و فوندیشن ها و دانشگاه های راکفلر ها و مورگان ها با نام «نظریه توطئه Conspiracy theory»  معروف است و آن را استهزاء می کنند؛ یا با نشانۀ «ضد یهود و منکر قتل عام یهودان» بودن آماج دهنبند زدن می شوند.

موضوع تحقیق در این قسمت، روش و منابع شک و اعتراض در سالهای اول ایجاد سیستم فدرال ریزرف می باشد و با نتیجه گیری از آن، سپس به مبحثِ اصلی «پول یا انسان» رسیده، خواهیم دید که ثروت در قرن هزده و نوزده و دقیقاً پولِ کاغذی در قرن بیست و بیست و یک، چسان نهاد اخلاقی انسان را، که عمری بیش از صد هزار سال داشت، دگرگون کرد و انسان طبیعی را به انسان ماشینی مبدل گردانید. انسان طبیعی بوی و رنگ و گرما داشت و با زمین و نعماتش دوست بود، امروز که انسان مصنوعی شده است، عین گل کاغذی، نه رنگ، نه بو و نه خاصیت دارد؛ با این فرق که این مصنوع ولی در برابر پول و تبعاتِ آن قویترین واکنش ها را نشان می دهد.

بهتر است خوانندگان دانشمند، آزاد و رستگار؛ با خرد و هوشی که مال خودشان است و با روانی که شیطانش برده نتوانسته است، «عارفِ درونِ» خویش را به قضاوت بنشانند، تبلیغ و تلقین را از حقیقت تفکیک نمایند و در ادامۀ این جستجو دریابند که آن چه «بالفعل» در جهان می گذرد، «نظریۀ توطئه» نیست، آنچه واقع شد «پیروزی توطئه» است. ما در این بحث «شناخت» این پیروزی را دنبال خواهیم کرد. شناختن آن، که انسان در این مقطع از زمان دیگر انسان نیست، انسان تنها شماره ای است که برای بانک ها سود می آفریند.

موضع روشنفکران و مخالفین نظام در زمان کشف نفت در امریکا، آغاز صنعت و تجارت زرِ سیاه و تأثیر خوب و بد آن بر حیات اجتماعی و توده های انسانی در ایالات متحده همزمان با پدیده های دیگر اجتماعی دگرگون شد. از پایان قرن نوزده، در سالهای هشتاد، پیش از آن که ازرا پوند و همفکرانش در عرصۀ فکر و سیاست پا بگذارند و بسیاری چون پوند، هنوز به دنیا نیامده بودند، قارونی جدید از درون دنیای دودزده و کثیف نفت و راه آهن سر بر آورد. این قارون راکفلر نام داشت که تا سی سالگی فروشنده ای دوره گرد بود، بایسکیلی داشت، جنس از بازار می خرید و به بانوان در محلات مسکونی بیرون شهر می فروخت. شرح حالش را که بخوانید، این مرد، با ذکاوت و قساوت طی مدت یک دهه ملیاردر شد.

نفت، چنان که می دانید، از پدیده های قرن نوزده است که در سالهای آخر ١٨۰۰ وارد بازار گردید، در قرن بیست به اوج انکشاف و انبساط رسید و در واقع پس از ظهور ماشین در اروپای قرن هژده و بروز انقلاب صنعتی؛ ورود نفت در حیات و صنعت انسان ها دومین انقلاب بود که نتایج آن بسیار بسیار عمیق تر از اختراع ماشین به اثبات رسیده است. صنعت نفت که در اولین سالهای ظهورش تقریباً در انحصار راکفلر قرار گرفت، صنایع بزرگ دیگری را رونق بخشید. خط آهن یکی از آن صنایع بود که موازی با صنعت نفت شتاب برداشت. انتقال نفت پیش از ایجاد لوله، به نظام انتقالات بسته بود و خط آهن به صرفه ترین وسیلۀ انتقال در آن هنگام به شمار می رفت. در شرح زندگی راکفلر، ارتباط وی در زد و بند های بزرگ در رابطه با انحصار نفت و معاملات پنهانی با گردانندگان راه آهن به تفصیل آمده است. در سالهای آخر قرن نوزده تبهکاری های از این قماش با شگردهای جان دی راکفلر در مطبوعات و قدمه های حقوقی امریکا انعکاسات گسترده ای داشت. زیرا خانوادۀ راکفلر یکی از اولین بازیگران میدان نفت است و در امریکا پیش آهنگ انحصار این صنعت و تجارت به شمار می رود که اکنون عالمگیر شده است. «جان دی» اولین راکفلر در این کارزار است که با ایجاد ستاندارد آیل کارپوریشن و بلعیدن شرکت های کوچک نفتیِ امریکایی، بساط چنان امپراتوری نیرومندی را در اواخر قرن نوزده ریخت که امروز،  نسل جدید ترِ آن، کارتل های قدرتمند تر از دولت هایند که مؤثر تر و قاطع تر از دولت ها نیز عمل می کنند.

در ویکیپدیا می خوانیم که «جان اف هیلن John F. Hylan» رنیس بلدیۀ نیورک از سال ١٩١٨ تا ١٩٢٥، که خود عضو حزب دموکرات بود، در سال١٩٢٢ نوشت: «تهدید واقعی علیه جمهوری ما از ناحیۀ دولت نامرئیی است که چون اختاپوت عظیمی بازوان چسبناکش را بر فراز شهر، ایالات و ملت [امریکا] دوانده است. این دولت نامرئی، به سان اختاپوتی واقعی، زیر پوشش شبکه ای که ایجاد کرده است، عمل می کند. در رأس این اختاپوت منافع ستاندارد آیلِ راکفلر و یک دستۀ کوچک شرکت های بانکداری قرار دارد که در مجموع بانکداران بین المللی هستند. این حلقۀ کوچک بانکداران قدرتمند بین المللی بالفعل دولت ایالات متحده را برای مقاصد خود پرستانۀ خود می چرخانند. آنان عملاً هر دو حزب ایالات متحده را اداره می کنند، خط مشی احزاب را می نویسند و رهبران حزبی پنجال گربه بیش نیست؛ از گردانندگان سازمان های خصوصی استفاده به عمل می آورند و به هر کاری دست می زنند تا افرادی در مقامات رسمی قرار گیرند که تابع و مسئول در برابر دستورات پول سازانِ فاسدِ بزرگ باشند . . . .  این بانکداران بین المللی و منافع ستاندارد آیل راکفلر اکثر اخبار و مجلات کشور را اداره می کنند. آنان مقالات این روزنامه ها را برای به اطاعت درآوردن و یا بیرون راندن مسئولان رسمی ای به کار می گیرند که به دستورات محافل فاسدی که دولت پنهانی را تشکیل می دهند اطاعت نکنند.»

این رنیس بلدیه؛ یا شهردار، یا شاروال، خود مرد عجیبی است. اول، زادۀ فارم است و در ده زندگی کرده، زود؛ بیست و یکسالگی؛ عروسی نموده، و یکسال پس از ازدواج با زنش از ده فرار گزیده، ساکن بروکلینِ نیویارک می شود. در شرکت راه آهن بروکلین کار می یابد، درس می خواند، با تلاش است و زود رانندۀ قطار شهری می شود. به این هم بسنده نمی کند، و در پهلوی کار، به تحصیل حقوق و قانون می پردازد. در باره اش گفته اند به سزای گولایی چرخیدنی بی باک، که یکی از مافوقان راه آهن کم بوده صدمه ببیند، برکنار شد، جان آن را بهانه می شمارد. معروف است که وی از دانش متوسطی برخوردار بود، ولی سر انجام دم دیگر قاضی ای در شهر شد. جان سپس در موقعیتی بود که از سوی Tammany Hall؛ ماشین فعالیت حزب دموکرات در شهر، به عنوان نامزد شهردار نیویارک گزیده شد، رقیب حزب را در ١٩١٧ شکست داد و تا سال ١٩٢٤ در این مقام ماند. تمانی هال، که به نام یکی از رهبران بومی سرخ پوست مسماست، از١٩٧٠ میلادی تا سال ١٩٨٥ و به گفته ای، سال های ٦٠، قدرت سیاسی حزب دموکرات در نیویارک به دستش بوده، مهاجران را و بخصوص آیرلندی ها را مدد می رسانده است تا در میدان سیاست امریکا رشد نمایند. (به خوانندۀ گرامی عرض می شود تا در حال این خانۀ سیاست دموکرات ها در نیویارک امعان نظر به خرج داده و در فرصتی، که فراغتی میسر است، مطالعه ای در زمینه اش به عمل آورید، نکات دلچسبی خواهید یافت)

جان در انتخابات سال ١٩٢٥ از یک سناتور ایالتی شکست خورد تا همو، سپس، او را به ادارۀ قضایی شهرداری (بلدیه) گمارد. در مقام شهردار، جان علیه اشباح حاکمه که او «منافع خاص» می خواند رجز خواند و آنان را ستهزاء نمود و شبکۀ راه آهن IND  را که بخشی از شبکۀ سراسری نیویارک است به راه اندخت. جاده ای (هیلان بولوارد) نیز در جزیره ای به نام «ستاتن» در توابع نیویارک به یاد او نام گذاری شده. بیان بالا را، که معروف هم هست، درحالی به عمل آورد که شهردار نیویارک بود. ظاهراً تا پیش از آن که نهضت و یا «جهاد» سناتور مکارتی در سال های ۵٠، سوسیالیست بودن در ایالات متحده جرم به حساب نمی آمده و مثل سایر نقاط عالم توجه عمیق اصلاح طلبان را به خود مشغول می داشته است. حزب دموکرات در امریکا، که در عین حال مشخصاً عقیده وجود دارد که از ابداعات بانکداران است، ولی، با توجه به آن که بانکداران را مبتکر نهضت سوسیالیستی نیز می شمارند و یوستاس مولینز به استناد اسناد فدرال ریزرف معتقد است بانکداران تمویل گر نظام شورا ها نیز بوده اند، موجودیت اصلاح طلبان در حزب دموکرات و داشتن افکار سوسیالیستی در میان افراد آن حزب شگفت آور نیست بلکه برخلاف، در نظر داشتن این مسأله برای مطالعات بعدی مفید نیز هست. در شرح حال جان بدبینی وی با سرمایه داری بسیار روشن است و بیان معروف فوق، خود علامتی از یک اندیشۀ ضد سرمایه داری به شمار می رود.

برای درک قدرت وارثان ستاندارد آیلِ راکفلر یعنی کارتل های امروزی نفت کافیست از «یونیکال» نام ببریم و این که از زلمی خلیلزاد تا کرزی، اشرف غنی احمدزی، علی احمد جلالی و. . .  و از معروفترین مأموران آن به شمار می روند؛ جورج بوش، رئیس جمهور امریکا، و پدرِ رئیس جمهورش خود نفتی اند و دیک چینی معاون رئیس جمهور و دونالد رمز فیلد وزیر قبلی دفاع، دو فرد عمدۀ دایرۀ اجرایی حزب جمهوریخواه، زندگی شان بسته به یونیکال است.. زعمای ایران و عرب و عجم نیز در زیر این چتر قرار دارند یا نه، اوپک از این جنس است یانه؟ پرسشی هایی است که نباید بدون تحقیق باقی ماند.

اگر به کتاب معروف احمد رشید نویسندۀ پاکستانی«طالبان: اسلام ِستیزه جو، نفت و تحجر در آسیای مرکزی» رجوع کنید، به مطالبی چون این چند بند بر می خورید.

·        سپتمبر ١٩٩٦ یونیکال اعلام آمادگی کرد در صورتی که جنگ سالاران افغان شورایی برای امنیت پروژه (پایپلاین) تشکیل بدهند، به آنان کمک نماید ولی طالبان در این هنگام کابل را اشغال کردند. میان دولت افغانستان (ربانی) و کمپنی ارجنتاینی بریداس موافقتنامه امضا شد.

·        تام سیمون سفیر امریکا در پاکستان از بوتو خواست  تا به کمپنی یونوکال امتیازات فوق العاده بدهد. بوتو احساس اهانت کرد و خواهان پوزش طلبی شد!

·        اکتوبر ١٩٩٦، یونیکال از اشغال کابل توسط طالبان حمایت کرد.  بریداس با طالبان و جنرال دوستم برای احداث پایپلاین موافقتنامه امضا کرد.

·        فبروری ١٩٩٧، هیأت طالبان برای تقاضای به رسمیت شناخته شدن به واشنگتن آمد. هیأتِ طالبان به عنوان مهمانان بریداس به ارجنتاین مسافرت کرد؛ در بازگشت با شهزاده ترکی رئیس سازمان اطلاعات عربستان سعودی در جده ملاقت کردند.

·        مارچ ١٩٩٧، یونیکال در کندهار و بریداس در کابل دفتر گشودند.

·        اپریل ١٩٩٧، طالبان شرایط خوش برای تفویض قرار داد را  اعلام کرد: هر کمپنی که اولتر به کار آغاز کند برنده است.

·        جون ١٩٩٧، یونیکال امنیت را شرط آغاز پروژه قرار داد ولی بریداس اعلام کرد در هرگونه شرایط امنیتی آمادۀ آغاز به کار است.

·        آگست ١٩٩٧، طالبان اعلام کردند شرایط بریداس بهتر است و احتمال دارد با آن قرارداد امضا کند.

·        سپتمبر ١٩٩٧، هیأت طالبان برای گفتگو در مورد معاملۀ پایپلاین با بریداس به ارجنتاین رفتند.

·        اکتوبر ١٩٩٧، هیأت طالبان به عشق آباد رفت و موافقه کرد با پاکستان و ترکمنستان برای مطالعۀ پروژۀ یونوکال کمیسیون سه جانبه تشکیل دهد. هیأت طالبان برای مذاکره در مورد پایپلاین با بریداس به ارجنتاین رفت.

·        نوامبر ١٩٩٧، هیأت طالبان برای دیدار با یونیکال و وزارت خارجۀ امریکا به واشنگتن رفت.

·        مارچ ١٩٩٨، یونوکال پروزۀ پایپلاین را به دلیل جنگ در افغانستان غیر مفید تشخیص داده، آن را معوق کرد.

·        جون ١٩٩٨، شرکای یونیکال در مورد پروژه اعتراض کردند و یونوکال اعلام کرد از ١٩٩٥ تا کنون در این راستا ده تا پانزده ملیون دالر خرج کرده است.

·        آگست ١٩٩٨، امریکا بر افغانستان راکت فیر کرد و یونوکال پروژه اش را متوقف نموده، مامورین امریکایی اش را از این کشور کشید.

·        فعالین محیط زیست از مدعی العموم امریکا خواستند یونوکال را به خاطر جرایم ضد بشری و رابطه با طالبان منحل کند. ولی پاسخ گرفتند که قوانین افغانستان و ترکمنستان باید با آنان برخورد کنند و دست قانون امریکا به آنان نمی رسد

·        دسمبر ١٩٩٨ یونوکال زیر فشار های فعالین حقوق بشر و حمایت زنان از پروژه اش در افغانستان دست کشید.

از آن جایی که مضمون مورد توجه ما خود نشیب و فراز های بی حساب دارد، آدم «ناکرده کاری» چون من، طبعاً از شاخی به شاخی خواهد جَست. علی ایحال، باید روشن سازم که هدف نویسنده هرگز قرائت افسانۀ افسردگی و یأس و هراس نیست.

 از داؤد پیامبر روایت است که گفت: اول باید دشمن را شناخت؛ دوم باید نقطۀ ضعف دشمن را یافت؛ و سوم با سلاحی ساده بر نقطۀ ضعف او ضربه زد. آدمی در تاریکی مانند اسیر بی زنجیری است که نه دشمن را می شناسد، نه نقطۀ ضعفش را می داند و نه سلاح ساده را. بنا بر آن، پیش از آن که وارد تحقیق در روش و منابع شک روشنفکران امریکایی در اوایل قرن بیستم شویم، باید به منطقی بپردازیم که با به کار گیری آن، «روشنفکر» را از «مزدور» و «پرخاشگر» را از «عربده جو» تمیز داده بتوانیم، زیرا در هنگام ایجاد فدرال ریزرف، از دستۀ اولی بسیار کم بود و دومین دسته را  با خریدن رقاصه ها و دلقک های دیپلوم و درجه دار به خوبی و کمال آراسته بودند.

اتفاقاً تاریخی را که تاریخ می شماریم و تمام دانش و گذشته و حال خویش را با آن محاسبه نموده، مسیر پیشروی خویش را بر خطِ همان تاریخ دنبال می کنیم، به قول اعجوبه مرد امریکایی «ایان ژیل لنگولد  Ian Xel Lungold» که تحقیقات دامنه داری در مورد «تقویم مدنیت مایان» در امریکای جنوبی به عمل آورده است، در حقیقت واقعیت های خویش را  در ظرف زمان و لسانِ یکی از تقویم های مربوط به مدنیت ها انداخته،  واقعیت های غیر از واقعیت قانونمند و عقلانی خلقت را واقعیت کل می پنداریم. و هنگامی که مجاز را حقیقت پنداشتیم، دیوانه هم می داند راهی که می رویم، به بیراهه است. و تا ما به بیراهه می رویم، بانکداران از این ناهنجاری صد ها سود می برند.

دانش پیشرفتۀ آدمیزاد - که معلوم نیست چقدر آدمیزاده است - تا امروز کاینات را  چنین شناخته است که از ماده ساخته شده و این ماده، که از آن هر چیز می توان ساخت، در ذاتش کالبد و روح، یعنی انرژی و حکمت است. نیروی بالقوه با حکمتی بی نقصان به شیئی که مراد است مبدل می گردد. من یکی از کشفیات بسیار پیچیده را کوشیدم به زبان عام بیان کنم.  بدین معنی که ماده خود انرژی و دانش است و هرپدیده ای که از انرژی و دانش حاصل می شود بر حسب قانون حکیمانه ای، امکانی از امکانات لایتناهی است که مطابق مراد سازنده اش تبارز می کند. قانونمندی پدیده های طبیعت مسأله ایست که بشر با عقلانیت می تواند بدان دسترسی یابد، ولی برای درک رمز این قانونمندی وسیله ای را، که به زبان الکترونیک نرم افزارش می گویند، در دماغِ، «فعلاً»، محدود خویش نداریم و این همان حکمت خلقت است.

 این دریافت را نیز، که پدیده ای قرن بیست و یکمی باید گفت، هرگز نمی توان «فتح الفتوح» خواند و باز منتظرِ «فتوحات» دیگر نشست. بالاخره شناخت عقلانی و قانونمند، که در واقع وجه امتیاز انسان بر سایر موجودات است، اینقدر به دانشمندانِ صفِ اولِ فزیک مدلل ساخته است که کاینات چیزی جز امکان (probability) نیست. هرچه در کاینات به وقوع می پیوندند، به شمول حیاتِ هرزۀ انسانِ امروز، که ظاهراً مجموع تصویر ما از انسان شمرده می شود، همه امکان هاییست که ما ممکن ساخته ایم.

اگر ما خود شناس و خدا شناس بودیم، واقعیات ما نیز دگرگون می گشت. ولی به خاطر فاصله ای، که با خدعۀ سود خواران هر روز با «خود» به وجود می آوریم، طبعاً فاصلۀ ما با خدا، حکمت، امکان و مکان نیز دورتر می شود. تا در چنین واقعیتی قرار نگیریم، بالتبع  قانونمندی و عقلانیتِ انسان و منطق تکامل را  هرگز نمی دانیم.

اما روشنگران، که آنان را بنا بر منطق بالا بخشی از همان حکمت خلقت باید گفت. قضایا را از دیدگاه دیگری می بینند. روشنگران، به خاطر درس خواندن و لباس پوشیدن و لقب و عنوان داشتن روشنگر شمرده نمی شوند، روشنگر بودن آنان از جهتی است که ناخوانده ها را می خوانند و نه گفته ها را می شنوند. این کمال در تقوایی است که آنان را از غلامی دور نگهداشته و سبب می شود ترس ونیاز مندی بصیرت را از آنان نگیرد. شاید ازرا پوند، که کتاب «اسرار فدرال ریزرف» نوشتۀ یوستاس مولینز به رهنمایی و ابتکار او به ثمر رسید، یکی از این افراد باشد.

آنان در این هنگام در جنگی تن به تن با بانکداران درگیر بودند که «زور» در دو سوی خطِ نبرد هرگز قابل مقایسه نبود. بانکداری که می توانست با صرف چند ملیون دالر دانشگاه ایجاد کند و مرکز تحقیقات برای تأیید تبهکاری اش بگشاید، طبعاً طومارِ درهم شکستن نهضت روشنفکریی را نیز در آستین داشت که علیه مراد او به پا بر خاسته بود. او این جنس روشنفکر را می شناخت و می دانست خطر واقعی در کجاست. رقصنده ها و فاحشه های پول ساز نه تنها خطری ایجاد نمی گردند بلکه خود وسایل و اسباب کار بودند. داستانهای پر فروش «جک لندن» که ظاهراً انقلابی بود ونو نهالان کمونیست را تغذیه می کرد، سالها پر فروش ماند و جک لندن خود در لذت میلیونری غرق بود تا از جهان رفت. لاکن ازرا پوند را در اوجِ اعتلای مکتب ادبی اش در دارالمجانین در بند کشیده بودند و در حالیکه اسناد رسمی نظام، او را وطنفروش و خاین می شناخت، کتابخانۀ کانگرس ایالات متحده، شعر بلند «کانتو»ی او را که در ایام  اسارت سروده بود، عالیترین شعر سال و برندۀ جایزه شناخت. (ادامه دارد)

 

 احد ترکمنی

کیچنر - انتاریو

 

 


بالا
 
بازگشت