محشور سفيدسنگ

 

به بهانهء فرا رسيدن سال نو1387

 

گوييد به نوروز که امسال نيايد

در کشور خونين کفنان ره نگشايد

 

پيرامون نوروز،پيشينهء تاريخي آن و ارج گذاری مردم ما به اين روز خيلي سخن پراگني و قلم زني شده است،من به اين باورم که  مردم ما در اين سي سال اخير نه تنها جشن واقعي نوروزی نداشته اند بلکه پيوسته دستخوش پيشامدهای خونين ناشي از جهالت خودی و دست درازی بيگانه گان بوده اند.

با فرا رسيدن بهار 1387 سي سال از "هفت ثور " و پانزده سال از "هشت ثور" مي گذرد و هکذا ده سال قبل وحشت ،دهشت و سياه روزی مردم که زير سيطره جاهلانهء سياه ترين گروه حاکم قرار داشتند به اوج خود رسيده بود.(پيرامون هفت و هشت ثور و طالبان در نوشتهء جداگانه به مناسبت 30 مين سالگرد هفت ثور مي پردازم)

و اما: بي نوروزی و بي جشني و اندوه پايان ناپذيرمردم ما چرا و تا چه وقت به درازا مي کشد؟

دوام بحران و اوج گيری روز تا روز آن در کشورما دارای عوامل دروني و بيروني است :

1-   عوامل دروني : دولت دست نشاندهء جهادی ،مافيايي حاکم طي شش سال موجوديت خود به فيلي ميماند که در لجن زار در حال دست و پا زدن است و پيوسته در آن فرو مي رود و اينک تا گلو غرق شده و در آيندهء نه چندان دور کاملاً ناپديد خواهد شد که علت اصلي آن همانا موجوديت دولت ها و قدرت های متعدد در درون دولت و عدم موجوديت صلاحيت،حاکميت،اتوريته و نفوذ دولت مرکزی نه تنها در ولايات و محلات بلکه در کابل بوده و از آن ناشي مي شود. چنانچه موجوديت اردوهای مستقل در دست تفنگ سالاران،عمدتاً قوماندانان مجاهدين.

 امروزه برهان الدين  ،مارشال قسيم ،دوستم و تورن اسماعيل و غيره گواه اين امر بوده و هرگاه به اصطلاح "ريگ زير دندان شان " بيايد ،بميدان مي آيند و زورآزمايي و لشکرکشي مي نمايند و اين در حاليست که نيروهای ناتو در وجود 26 کشور و در رأس امريکا با ساز و برگ وسيع نظامي در کشور حضور دارند . و اگر نه باشند؟...

هکذا اکثريت اعضای دولت مافيايي-جهادی تنها و تنها در فکر چور و چپاول دارايي های عامه و کمک های جهاني بوده و در اين راستا از هيچ نوع عمل اعم از رشوه ستاني ،اختلاس و سهم گيری در شبکهء مافياي مواد مخدره و حتا نوکری و جاسوسي دشمنان تاريخي مردم افغانستان رو گردان نيستند.خوشنما تر اينکه اعضا و فعالين اين دولت در عين حال اعضا و فعالين اپوزيسيون نيز هستند چنانچه معاون رييس جمهور،وزرا و والي های متنفذ،اپوزيسيون فعال دولت نيز مي باشند.

رييس دولت بيچاره،بي اقتدار،بي اتوريته که با يونفورم خاص خودش(قره قلي،چپن و پيراهن تنبان) در محافل داخلي و بين المللي ظاهر مي شود پيوسته اظهار عجز نموده و يگانه تکاپويش حفظ تاج و تخت لرزانش است و بس.لذا نسبت عوامل بالا که خيلي گذرا و مؤجز بر شمرده شد از دولت موجود نمي توان انتظار خدمت به مردم و آباداني کشور را داشت. از همينرو طوفان دالر و سيل ساز و برگ و نيروهای نظامي ،يک مشت اقليت مفتخوار را بليونر و توده های مردم را بدبخت و خانه خراب کرده و اين پروسه پيوسته ادامه داشته و دارد.

2 – عوامل بيروني: در طول دههء هشتاد سدهء پار که کشورما ميدان جنگ سرد بود همه کشورهای ذينفع و ذيدخل برای بدست آوردن منافع کوتاه مدت و دراز مدت از هيچ نوع عمل و فعاليت ويرانگر بربادکن در قبال کشور و مردم ما روگردان نبودند.رونالدريگن رييس جمهور آن وقت امريکا به منظور گرفتن انتقام و خورد و خميرساختن حريف يعني اتحاد شوروی- وزارت دفاع،سي.آی.ای،اف.بي.آی،کشورهای متحد و فرمانبردار چون انگليس و سايرکشورهای غربي،چين،عربستان سعودی،پاکستان،مصر و غيره دستور صادر کرده بود که بايد از همه امکانات و با تمام نيرو برای تارو مار ساختن و از پا در آوردن حريف دست به کار شوند.

نتيجهء اين دستور نابخردانه و عاقبت نينديشانه چه شد؟ يک افغانستان ويران با مردم برباد.پاکستان بحراني مجهز با سلاح اتمي،ايران غاور و زورگو،چين و روسيهء فارغ از همه جنجال ها که در حال نيرومندتر شدن اند و بازهم حريف و دشمن باالقوه و باالفعل امريکا بوده و خواهند ماند.با به قدرت رسيدن خلف ريگن يعني واکر بوش دامنهء اين بحران به شرق ميانه عربي کشانده شد و يک دورنمای پر از درد و آتش و بحران را به مقابل امريکا گذاشته است .شبکهء رعب آور و مدهش عنکبودی افراطيون مذهبي يعني القاعده بمثابهء دشمني که پابند هيچ نوع اصول و موازين ،حتا جنگي نيست ارمغان ديگر آن سياست ناسنجيده مي باشد.

ايالات متحده با داشتن «دو تربوز چه که چند تربوز در يک دست» قادر نيست تا سياست مشخص ،کارأ و دارای دورنمای شفاف در قبال بحران هايي که خود ايجاد نموده است اتخاذ دارد.

در افغانستان از همان آغاز يعني پس از حادثه(نه-يازده) که سرنگوني رژيم سياه و قرون وسطايي طالبان در دستور روز قرار گرفت ادارهء بوش با دادن رشوه و تطميع گروهک هايي راکه در دره ها و کنج و کنار ها از ترس ،فرار و در کمين بودند،بقدرت رسانيد که بحران جاری در کشورما آغازش از همانجا بود.

پاکستان که خواب طلايي رسيدن به اهداف استراتيژيک اش با سقوط طالبان پريشان گرديد و تازه متوجه شده است که نتايج شوم دستور ريگن اينک دامنگيرش شده و جنرال مغرور که مانند سلف خود يعني ضياالحق به طرف ديار نيستي در جولان است با همه چالبازی ها ،نيرنگ ها و محيلي ،آرمان عمق استراتيژيک در افغانستان را با خود به گور مي برد.

ايران و مردم آن اينک نزديک به سه دهه است که در دست ملا ها و مولوی های حلوا خور و پسته دوست دست و پا مي زنند.رژيم آخندی پس از فراغت از بحران جنگ با عراق ،اينک بحران هسته يي را خلق کرده است که بادرنظرداشت شرايط و جو حاکم بين المللي عواقب بدی را به قبال خواهد داشت ،در طول موجوديت خود پيوسته در امور داخلي کشورما مداخله کرده و سلسه اين مداخلات تا هنوز ادامه دارد.

مؤجز اينکه همه کشورهای ذيدخل بويژه همسايه ها هرچه که توانستند برای بدست آوردن منافع خود در جهت ويراني وطن ما و بربادی مردم آن انجام دادند و انجام مي دهند.

و اما: اينها همه سياست های ظاهری و ظاهر موضوع است؛ نخست ايران و پاکستان بويژه پاکستان برای بقای خود و بدست آوردن مساعدت های بين المللي هرگز خواهان ختم بحران درافغانستان نيست و ياوه سرايي های جنرال مشرف و اينک نواز شريف و ديگران يک نيرنگ است و بس .

ايران نيز نه تنها خواستار ختم بحران در افغانستان نيست بلکه پيوسته شدت آنرا مي خواهد .زيرا ختم بحران راه های مواصلاتي در افغانستان را امن مي سازد، که اين امنيت نفت و گاز آسيای ميانه را از طريق افغانستان وارد بازار محتاج جهاني نموده و به منافع درازمدت و کوتاه مدت ايران صدمه مي زند.رژيم آخندهای ايران که صدور انقلاب اسلامي بويژه تشييع را اجاره دارند با استفاده از بحران در راه اين هدف نيز پيش مي روند،ولي جان مطلب در کجاست؟

اگر ايالات متحده و شرکا بخصوص بريتانيا بخواهند حل بحران در افغانستان کار کمتر از يکسال است .آنها مي دانند که اگر اين بحران ختم شود علت موجوديت و حضور آنها از بين مي رود و آنوقت است که خواست خروج آنها از افغانستان موجه و اجتناب نا پذير مي شود.يعني دوام و موجوديت بحران اسباب و دلايل حضور آنها را موجه مي سازد.

و اما کليد درمان نهايي اين درد به ظاهر بي درمان وطن و مردم ما در کجاست؟

وحدت ،همدستي و همسويي تمام نيروهای ملي ،مترقي،تحول طلب،سکولار و دموکرات مي باشد. در غير آن ادارهء دست نشانده جهادی – مافيايي در تحت فرمان و ادارهء کشورها  و نيروهای متجاوز حکمروايي جهنمي شانرا بالای شانه های خسته مردم ما ادامه داده و بالاخره موجوديت کشور ما به روی نقشه سياسي جهان زير سوال برده خواهد شد.

 

 

بالا
 
بازگشت