نویسنده : ساحل

آزادگان چرا خاموشند

 

کوتاهتر بگوییم و فشرده تر بنویسیم . از یک قرن بدینسو چرا این کشور روی آرامش و پیشرفت و ثبات را ندیده است ؟ این پرسش احتمالاٌ این جوابها را در پی دارد :

ما رهبران سیاسی دلسوز نداشته ایم .

کشور ما فاقد ظزفیتهای لازم انکشاف می باشد  .

کشور های بیگانه عامل بی ثباتی ما بوده اند  .

در اینکه غالباٌ ما فاقد رهبران آگاه و دلسوز وتوانمند برای اداره کشور نداشته ایم سخن نادرستی نیست . غالباٌ رهبران کشور ما با خودکامگی و استبداد قبیلوی حکومت کرده اند و مردم را گروه گوسپندانی بیش نداسته اند . بنا بران نیاز زمان را نتوانسته اند  پاسخ بگویند  .

دو دیگر بنابرارزیابیهای بیشمار از سوی متخصصان داخلی و خارجی ،  کشور از ظرفیتها وامکانات بلند اقتصادی واجتماعی برخور داربوده و هست. هرگاه بر اساس یک برنامه علمی وواقعبینانه عمل کرده میشد مشکلات و پرابلمهای زیربنایی و رو بنایی کشور در همه ساحات از بین می رفت و کشور به زودی راه انکشاف سالم خودش  را در پیش می گرفت .

در این باره که کشور های بیگانه عامل بی ثباتی و عقب ماندگی ما شده اند نیز نمی توان با قاطعیت پاسخ مثبت داد زیرا عقب ماندگی ملتها و کشور ها بیشتر به شرایط سالم و یا ناسالم کشورها ارتباط  دارد که عامل استعمار فقط درکندی روند رشد آن می تواند موثر باشد و نه به عنوان عامل باز دارنده آن . در جهان بسیار بوده اند کشور های استعمار زده که اکنون به پای خود ایستاده اند و راه رشد مستقلانه را پیش گرفته اند . این مردم ، دولتها و کار فرمایان بومی اند که با پیش گرفتن سیاست واقعبینانه و یا غیر واقعبینانه کشور را به سوی ترقی ویا به سوی قهقرا می کشانند . پس علت العلل همه کدامست ؟

به گواهی تاریخ ، ( مراجعه شود به تاریخ محترم غبار ج.دوم و دیگر منابع ) دریکصد سال اخیر، سیستم خانخانی و قبیله گرای کشور بوده است که مانع رشد جامعه و کشور ما شده است . عامل قبیله گرایی یا بهتر گفته شود قبیله سالاران بوده اند که کشور را از مسیر رشد طبیعی آن باز داشته اند . با غارتها ، با تجاوز ها و با نفاق افگنیها وبی مسئولیتیهای شان در برابر مردم و کشور .

در اینجا این پرسش پیش می آید که سیستم قبیله یی از لحاظ اجتماعی وسیاسی چه گونه سیستمی است ؟

 سیستم قبیله گرا آنست که به اعتقادات و دلبستگیهای سنتی که بازمانده شرایط عقب مانده قرنهای متوالی می باشد ، در قالب معتقدات سنگواره از نسلی به نسلی دیگر گذر کرده و حفظ شده است . جزییات این سیستم را می توان اینگونه بر شمرد :

چسبیدن به رسوم و عادات جزمی گذشته تا سرحد بی باوری به معتقدات دینی و ایدولوژیکی ، پیروی کورکورانه از فیصله های جرگه های قومی که بیشتر بار آورنده منافع بزرگان قبیله خودی می باشد . حفظ روابط خونی میان خانواده ها ، حفظ وافتخار کردن به نامهای اجدادی هر قبیله ، حفظ شجرۀ  قومی ، وابستگی به زمین ، راه ندادن به افکار دگراندیشانه ، بریدن از جهان پیرامون ، زور گویی و کشتار مخالفین ، تفنگ جز ناموس . متاسفانه این سیستم تا هنوز در بخشی از افغانستان ، در افریقا و در برخی از مناطق آمریکای جنوبی با اندک تفاوتها وجود دارد و حفظ شده است . اینها اصلهایی اند که سیستم قبیله یی  برآن ها به مثابه اهرمهای مهم باز دارندۀ پیشرفت و دگرگونی ، متکی می باشد  . این ویژگیها در میان ملتهای جهان  مانند ملت روس و ژرمن و انگلیس و در وطن ما در میان ملتهای تاجک و قزاق وترکمن و ازبک وغیره از میان رفته است .

نامهای قبایلی در کشور ما متاسفانه به دهها می رسد مانند : وزیری ، منگل ، خروت، بارکزی ، محمد زی ، احمد زی ، مندوزی و سدو زی و  اکاخیل وطوطاخیل و اوریا خیل و....

         به مثالهایی  از آنگونه روابط توجه کنیم :  « پس از مرگ احمدشاه ، وزير شاه وليخان ، نواسه اش  ( شهزاده سليمان ) را به پادشاهی برگزيد. آن تلاش با مخالفت شهزاده تيمور و روسای قبايل مخالف شاه وليخان مواجه گرديد و در نتيجه عقيم ماند ، وزير به قتل رسيد و شهزاده بعدها کور ساخته شد...» ١ )

 و جنگهای برادران سدوزی ها را  در مبان خودشان که همه می دانیم .

مورخ نامدار آقای غبار از قول عبدالرحمان خان ، نامه یی  را مبنی بر نفوذ روحانیان و ملکان اقوام وزیری و مسعودی ،  مثال می آورد :

" ملاپیونده د رحفظ الهی باشید. خطی که برای خلیفه نورمحمد خان ارسال کرده بودید و او آنرا نزد من روان کرده از همه احوال خود که نوشته اید دانستم . و حالا برای شما مینویسم که در 15 سال هرچند سعی کردم و کوشیدم که مردم وزیری و مسعودی احکام خدا و رسول را قبول کند و از غرض جوئی ملایان و ملکان که مردم را فریب و بازی داده اند گفتار مرا گوش نداده امور دین و دنیای ایشان را خراب کرده اند. اکنون جای ان نمانده است که شما باز خط به ادم من بنویسید . خودشما سررشته امر خود را میدانید.. . . حالا سخن گفتن فضولیست". ٢

خوشحال خان ختک خود می گوید :

نشته بانگ دموزن په تیراه

مگرواوری بانگ د چرگ په سحرگاه

که ورکزی سراسر واره گمراه وی

افریدی دی تر گمراه والا گمراه

د اسلام ارکان احکام حلال حرام شه

افریدی ورکزی ندی پری اگاه

نه نمووح د جناره نه یی امام شته

نه زکوت نه سرمایه نه دزره تراه

در جای دیگری علاوه میکند:

بنگش کله پختانه دی گوره خوک دی

نه ئی انسان نه دی مذهب نه ئی امام  (٣)

فرهنگ قبیله یی  نظر به شرایط ویژه و محافظه کاری عنعنوی  رایج و عدم تماس فرهنگی با جوامع پیشرفته ، نمی تواند رشد کند زیرا با سخت جانی در برابر سایر فرهنگها می ایستد و سنگواره ها و تابو های کهنه را حفظ می کند . از آنجا که جوامع قبیله یی بر محوریت خان قیبیله متکی است ، ریش سفیدان و سرداران قبیله برای حفظ آن تابو ها ، خود را مکلف می بینند تا راه هر گونه تغییر و دگرگونی را در نوعیت زیستی آن جامعه کوچک ببندند . برای حفظ دستاورد های قبیله ، هر قبیله خود را مکلف می داند تا سلاح لازم را در دست داشته باشد تا هرگاه از سوی گروهی ویا افراد قبیله همجواردیگرمورد تعرض قرار گیرد بتواند از حریم قبیله و خانواده اش دفاع کند . این باعث می گردد که جوامع قبیله گرا همیشه خود را در معرض یورش قبایل دیگر  احساس کنند و نا امنی دوام یابد . آنان هیچگاه به دولت مرکزی معتقد نیستند تا بتوانند امور زندگی خود را به سوی دگرگونی بهتر رهبری کنند . زیرا تمرکز قدرت در دست دولت مرکزی از نفوذ روسای قبایل می  کاهد مگر آنکه دولتی بمیان آید که بر اساس فیصله قبایلی منافع آنان را تامین نماید و قدرت محلی آنان را همچنان حفظ نماید .  می توان گفت افراد هر قبیله نسل اندر نسل گروگان افراد خانواده رییس قبیله خود هستند . در نزد قبیله هیچ ارزشی با لاتر از منفعت قبیله وجود ندارد . مفهوم وطن و مفهوم جهان وطنی در این مقوله نمی گنجد .از همین روست که کشور ما پس از افتادن قدرت سیاسی در دست سران قبایل روی سعادت و خوشبختی و آرامش و انکشاف را ندید . همیشه بر کشتار و سوختاندن و تاراج  مخالفان اتکا شده است تا مصالحه و ایجاد شرایط برادری . حتی نادر خان و خانواده اش که چند صباحی را هم در اروپا گذرانده بودند پس از به قدرت رسیدن از همان راه کشتن و بستن و زیر پا گذاشتن سوگند و پیمان ، خون ریختند و با برچه حکومت نمودند  و یا جنایات وحشیانۀ که توسط به اصطلاح مترقیونی چون  حفیظه الله امین و تره کی وآخرین صاحب قدرتان این طایفه و این طرز تلقی که طالبان و گلبدین بودند  پی گرفته شد که مخالفان سیاسی خود شان را بیرحمانه قلع و قمع نمودند و حتا استاد مزاری و داکتر نجیب پناه آورده را که کشتن شان  در هیچ ملت و مذهب و منشوری روا نبود ، کشتند .

جای بسیار شگفتی نیست که امروز حتا نکتایی پوشان قبایلی با سوء استفاده از زبان بومی کشور ، خود را حافظ منافع ملت  می دانند و در عمل تیشه برداشته اند تا ریشه فرهنگ ضد قبایلی و کسانی را که حافظ این حریم بزرگ ودموکراتیک بوده اند و می باشند با یاوه گوییها و نا سزا گوییها  بدنام سازند  تا باز قدرت به قبایلیها وسلطنت پرستان مفتخوار و بیکاره که هیچاگاه به سرنوست ملت بیچاره خراسان دل نسوختانده اند وبدان  نیندیشیده اند ، تلاش دارند تا از آب خت ماهی بگیرند . غافل از آنند که ملت از خود می پرسد در روزگاری که دست نشاندگان بیگانه و وحشیان طالبی به کمک روس و پاکستان  سایه شوم خود را بر کشور هموار کرده بودند کیها بودند که مقاومت کردند . سر باختند و از جانهای شیرین خود گذشتند و حاضر نشدند وطن آبایی شان را به روسها و به پاکستانیها و مزدوران شان تسلیم نمایند . همین اکنون اسلحه خود را تسلیم دولت داده اند تا دیگر خونی در خاک شان نریزد . ولی در سوی دیگر دیده می شود جنایت کاران قبیله یی به دستور بیگانه در وطن می کشند و نظم را گردن نمی نهند . چون سیستم قبایلی بر کشتن وجهالت متکیست . نه روی آوردن به آرای مردم و ملت. نوکر منشان تاریخی نوکری کردند و غلام پاکستان و روس گشتند ولی آزادگان رزمیدند و در پیکار شان سرخرو بیرون  آمدند . این است تفاوت اجیر با مقاومتگران ملت .آبشخور چنین دشنام دادنها در همین جاست .اگر با عینک انصاف ببینیم آیا اینها چنانکه قبیله خواهان چون مسکینیار ها می گویند جنایتکارانند ؟  و یااینکه برعکس  قیام شان بازتاب جنایاتیست که فرهنگ قبیله در طول سالیان متمادی بر گرده مردم وفرهنگ مردم تحمیل کرده بودند و قیام اینها در اکثر جهات وجبهات بر آورده شدن آمال سرکوفتۀ ملتهای در بند به شمول قبایل افغان بوده است  . ولی بابای دروغین اینان بر وحشیهای طالبی  آفرین خواند و پیشرفت موقت شانرا در شمال ، برایشان تبریک گفت ؟ مردم که حافظه دارند آیا قیام کردن و خاموش ننشستن در برابر جنایات وبیداد گریهای تره کی و حفیظ الله امین که به کمک روسها و طالبان به کمک پاکستانیها بر مردم ما تحمیل گردید ، گناه و جنایت است ؟ چرا این سرداران ( محمد زی ها) عالیقدر جنگ عادلانۀ مردم شمال کشور را به رهبری دوستم و مسعود و ربانی وغیره  محکوم میکنند ؟ مگر این دوستم و مسعود وربانی  و...  بودند که از فرسخها راه دور بر خانه و کاشانه مردمانی که ازملت شان نبودند ،  یورش بردند ویا برعکس خونخواران قبایلی ساخت پاکستان  بودند که بر مردم شمالی و مزارشریف  وفاریاب به زور پاکستان حمله کردند و همه جا را به زمین سوخته مبدل نمودند ؟ دفاع از ناموس وطن مگر گناه است ؟ هدف تان اینست که اینها باید همه جا تسلیم می بودند . مگر گلبدین و طالبان با دستکشهای سفید عمل کردند که اینها جنایت کردند و آنها نه ؟ اگر گهگاه جنایتکاران واقعی مانند گلبدین و امین وتره کی و طالبان را دشنام می دهید  برای آنست که مبادا کسانی سوال کنند آنها را چرا نمی گویید . شما جنایتکاران واقعی را نمی توانید نگویید . خانم دهن دریده وقتی صحنه یی از جنایات را در معرض قضاوت بیننده قرار می دهد بر خلاف اراده اش  اکثرا از ظلم طالب یا گلبدین می گویند و می گریند . حتا یک بار هم کسی نگفته است که شوهر یا پسر مرا ربانی یا دوستم یا مسعود از دستم گرفته است و به قتل رسانده است   . ولی این آقایان از شناخت مردم آزاده کشور غافل هستند . اینها همه را مانند خود شان وطنفروش فکر می کنند که همین حالا با دستپاچگی از طریق ایجاد روابط مخفیانه با آمریکاییها و غربیها دست به ایجاد گروهکهای به اصطلاح ( ترقی و نهضت واصلاح و ترون و سمون و غیره )می زنند تا  باز ملت آزاده ما را برای مدت دیگر در پوشش تبلیغات واهی و مغرضانه فریب داده در بند اسارت نظام قبیله یی خود در آورند . همه میدانیم که ناف شما را انگلیسها بریده اند آقایان .

در جریان جنگ و مقاومت یقیناً عدۀ از مردم دو طرف از میان رفتند ویا از سوی برخی ازمجاهدین اوباش و غیر مسوول برمردم ظلمهایی رفته ولی این در مقایسه با  وحشی گریهای خلقیان آدمکش و طالبان مزدور و وحشی  خیلی نا چیز است . کشتار مردم چنداول  در سوم حوت  از سوی خلقیان .قتل عام مردم کابل توسط راکتهای بیرحم گلبدین ، کشتار مردم ازبک و تاجک و هزاره در جوزجان ومزارشریف  کمتر از وحشت قبایل چنگیزی نبود  که انعکاسش را در سایتهای انترنتی می توان باز یافت .

هر قدر هم که به زبان دری صحبت کنید مردم دُم قبیله گرایی تان را می بینند . همین آقای مضطرب باختری ( از جمله ناقلین مزار) نگارگرماویست گذشته و شیخ امروز (طی طریق این طایفه همیشه قهقراییست . ولو هم که با طمطراق سخن بگویند . ) . در یک مقاله با طعنه وطنز بر مسعود حمله می کند و میگوید که قوماندانهایی که همیشه بر پژرو سوار بودند و هرگز در جبهه نمی رفتند  چنین و چنان بودند . از این فیلسوف  مسلوف باید پرسید چکار می توان کرد که در قرن بیستم نمی توان با شتر در جنگ ابر قدرتی شتافت   .  می آمدی و خود راه را بر مردم مظلوم کشور می نمایاندی . وقتی وحشیان قبیله یی طالبان بر پژرو سوارمی شوند ، آدم متمدنی چون مسعود چرا حق نداشته باشد  ؟ برخی دیگر از قبیله گرایان با اکت فیلسوفانه می گویند هستند مردمی که به حیوانیت تباری فکر می کنند . بلی هستند چنین کسانی . ولی آیا کسانی که خود را اکثریت می گویند و با چنین ترفند حکومت را مال میراثی خود می دانند گله یی می اندیشند یا کسانی که می گویند در کشور همه بدون امتیاز باید دارای حقوق مساوی باشند وهمه دارای حق شهر وندی و افغان و افغانیت قرون اوسطایی تان عطای لقای خود تان باد . تمیز و تفکیک آن به دوش شما . سیستم قبایلی که بر اساس اصول دموکراتیک  بنا نشده  است   جواب تان چیست ؟

سرداران ! شما اگرواقعاٌ از خدا ومردم حیا دارید ( چنانکه هر بار در تلویزیون تان ازان یاد می کنید) چه چیزی را می خواهید به افغانستان ارمغان بیاورید ؟ باز همان افغانستان گذشته را ؟ باز همان افغان ( اوغان ) یعنی سیستم منحوس قبایلی تان را ؟ شما وهرکسی دیگر چه تاجک چه هزاره چه ازبک چه اوغان که مانند شما فکر می کنند اگر  ادعای برقراری نظم و امنیت را دارید و هوای حکومت کردن را  لطفا به این سوال ها پاسخ بگویید تا همه بدانند با جنایتکار جنایت کار گفتن که مردم را نمیتوان برای همیشه فریب داد . جنایتکار را محکمه بیطرف معین می کند نه چند تا پول اندوز عوام فریب دور از وطن .

من می گویم افغان نام یک قوم است و افغانستان مال همه نیست .  ملت و فرزندان واقعی کشور این نام ها را نامهای استعماری و تبعیض آفرین  و سد راه رشد جامعه می دانند  .  در این کشور که اکثریت آنرا اقوام غیر پشتنون می سازند . چرا کشور باید  به نام یک اقلیت قومی نام گذاری شود ؟و چرا قبیله سالاران به مردم حق ندهند که در گفتارو نوشتار از کلمات زبان ملی و مادری شان استفاده نمایند ؟  چرا باید بانک نوتهای کشور به زبان قبیله باشد ونه به زبان عام مردم ؟ چرا باید سرود ملی تنها به زبان قبایلی باشد .آیا این نوع اعمال فاشیستی و غیر دموکراتیک نیست؟ آیا این نامگذاری یک عمل دموکراتیک است ؟ ما چرا همه را در این واحد جغرافی سهم ندهیم ؟ چرا این چرا هارا جواب نمی گویید ؟ و خاموشی می گزینید ؟ بگویید خراسان چه عیبی دارد ؟ در زیر نام خراسان هزاران افتخار فرهنگی و سیاسی و دیگر دستاوردهای فرزندان همه اقوام کشور  نهفته است و برعکس بخوانید که ابن بطوطه در سفر نامه اش افغان را چه نامیده است . چرا حساسیت نشان می دهید ؟ مگر از لحاظ  تاریخی همه اقوام در خراسان نبودند ؟ آیا نمی خواهید همه با سهم مساوی در این کشور  زندگی کنند ؟ شما که حالا دموکرات شده اید . چرا به دیگران حق نمی دهید تا در سرنوشت شان دخالت کنند  . مگر تا دیروز همه اقوام کشور به شمول قبایل پشتون خود را خراسانی نگفته اند ؟ . پاسخ دهید آری یا نه . ( اگر میگویید نه  . مراجعه نمایید به کتاب اوستا –تالیف دکتر جاوید و نوشته آقای بصیر کامجو و دکتر نورالحق نسیمی و دیگران . در سایتهای آریایی و آریا نت وغیره و اگر اینها غلط نوشته اند و یا جعل نموده اند و  پته خزانه نوشته اند ثابت کنید .

مادامی که به این دو مساله جنجال بر انگیز پاسخ نداده اید مردم و ملت شما را و هر کس دیگر را که چنین  اعتقادی دارند ، عوام فریب میدانند و اعتماد نمی کنند . شما بهتر است در فکر جمع کردن دالر خیراتی باشید که هر شب بی زحمت در جیبهای  شما سرازیر می گردد . ولی بدانید هزار بار هم اگر برای رد پا گم کردن تان به زبان شیرین فارسی صحبت کنید ، مردم از طرز رفتار تان شما را می شناسند . ناکامی آقای کرزی در این است که به این پرسشها جواب قبیله یی داده است . از این رو ، هم از زاغ مانده و هم از رزاغ  . اگر هزار بار هم  به پشتیبانی جهان بر این مساله پافشاری شود گره مشکل افغانستان حل نمی گردد . شاید هم خارجیها هنوز درک نکرده اند که علت چیست که با اینهمه امداد و پول و اسلحه این کشور آرام نمی گردد . بیچاره ها به علت پی نبرده اند و کرزی و افغانملتی ها هم نمی خواهند بگویند که گره کار در کجاست . آنها فکر می کنند همه افغانستانیها یگرنگ اند و همه به وطن شان علاقه دارند . در حالی که ثابت شده است که هنوز حتا  یکعده از وزرای کابینه ، عمال پاکستان هستند و به این سر زمین تعلق ندارند و به آن نمی اندیشند و طالبان که مزدوران بیگانه اند و ثابت کرده اند که با فرهنگ بومی مردم خراسان بیگانه و دشمن هستند و در پی از بین بردن آن بودند و همین اکنون نیز هستند و به اصطلاح روشنفکرانی مانند روستار تره کی ، ایشان را هنوز مبارزان آزادی ! ( طالب و آزادی ؟ یا للعجب ! )می نامند و ملا (نگارگر) هم در کنارش کله می جنباند .

تا  زمانی که نام افغان و اوغانستان از بالای سر اکثریت مردم دور نگردد  و سیستم فدرالی در کشور مستقر نگردد این کشور روی آرامش را نمی بیند . زیرا در سیستم فدرالی هرکه در مناطق مربوط ،  مردم خود ودر نتیجه کشور را به سوی ارتقا رهنمون می گردد . نخبگان دلخواه خود را بر می گزینند و زندکی شان را مطابق میل و به مشارکت همدیگر سامان می دهند . ما مخالفت با گزینش نام افغانستان از سوی قبایل  نیستیم . آنها می توانند نام منطقه خود را افغانستان بگذارند چنانکه در تاریخ هم آمده است  . دیگران هم بر اساس اصول فدرالی می توانند نامهای منطقه یی چون بلخ یا باختر ، هزارستان یا غرجستان یا ترکستان یا نورستان را بر گزینند . ولی نام کشور از حالت قبیلوی بیرون شده به نام دورۀ اسلامی کشور یعنی  خراسان مسمی گردد که نه بیک قوم بلکه به همه متعلق باشد . این رهیافت و تنوع حق دموکراتیک مردم این کشور است  . آنگاه از این همه کشمکشها و برخورد ها هم جلو گیری می شود و مردم وملتها و اقوام کشور آهسته آهسته به سوی  از میان برداشتن تناقضات قومی پیش می روند وهرکس در هر گوشه کشور به دلخواه خودش راه و رسم خود را بر می گزیند بدون فشار وتحمیل . بعضیها عوام فریبانه ادعا می کنند که سیستم فدرالی باعث تجزیه کشور می گردد . این یک حرف پوچ و بی معنا است . هم اکنون در جهان صدها کشور آزاد وسربلند وجود دارد که به همین شیوه اداره می شود . حتا در همسایگی ما همین پاکستان . در این شیوه ، هر ایالت در انکشاف داخلی اش آزادانه عمل می  کند . گورنر و یا استاندار خود را خود بر می گزیند . بر اساس قوانین تنظیم شده هر ایالت سالیانه نظر به عوایدش  به مرکز کمک هم می رساند . زیر یک بیرق واحد زندگی می میکنند و دارای پول واحد می باشند . رقابت سالمی که میان ایالات برادر به وجود می آید نه تنها که از بر خوردها و کشمشهای فرهنگی جلو گیری می نماید بلکه هر کدام می کوشد بهتر رشد کند چون در رهبری آن به صورت انتخابی افراد برگزیده و صالح آن ایالت بر گزیده شده است  ووقتی که دشمن بیرونی هم بخواهد بر آن کشور تجاوز نماید همه مانند یک پیکر واحد در برابر آن می ایستند چون بر اساس قانون اساسی ایالتی و مرکزی ، در مسایل بیرونی و دفاعی ایالات هر کدام حق مجزا از دیگران را دارا نمی باشند .  

این نام (خراسان)  به همه حق مساوی می دهد نه نام افغانستان  واوغان نامیدن دیگران . کسانی که اوغان نیستند  چرا باید اوغان باشند ؟ این مگر صریحاٌ پامال کردن هویت ملی آنان نیست ؟ و دیگران  مگر حق ندارند تا از حق طبیعی خود دفاع نمایند . از همین جاست که اوغان ملتیها ، شیادانه  حق ادعای برابری را توسط قانون کذایی و ضد دموکراتیک در کشور از روشنفکران  سلب کرده و گفته اند که یاد کردن از اقوام و ابراز نظر کردن در آن باره ، باعث بر هم زدن وحدت ملی می گردد و باید گوسفند وار همه خاموش باشید تا ما به خوردن گوشت و پوست تان کما فی السابق ادامه دهیم . روشنفکر بی رمق هم چُپ است و چیزی نمی گوید و به این جنایت در عمل صحه گذاشته است و حتا کسانی که در بیرون هستند این نیرنگ فاشیستی را  سکوت کرده اند و خود را برده وار( افغان ) می  نامند ولو که افغان هم نباشند  و به این وسیله بر سیستم قبایلی صحه می گذارند . یکتن از روشنفکران آزاده کشور که عضو کانون فرهنگی اوکراین هستند یک بار بسیار منطقی نوشته بود که ما از این پس نباید نام افغانستان را بکار ببریم به جای آن می توانیم خراسان بگوییم وبنویسیم  .زیرا نام خراسان را کسی رسما بر اساس کدام فیصله ملی از ما نگرفته ا ست . پس نام حقیقی کشور که« خراسان » بود هنوز زنده است .  و ما باید کشور خود را به همان نام اصلی اش بنامیم ولو که دولت نخواهد .

در مقاله یی جناب اکادمیسین پنجشیری نکاتی مفیدی را در باره بامیان مثال داده بودند ونیز آقای محمد بشیر بغلانی  پیرامون مسایل ملی نکات ارزشمندی را عنوان نموده بودند  که متاسفانه از روی رخوت هیچکسی بدانها  نطری ابراز نکرد  .جای داشت که دانشمندان دیگر آن نوشته ها را پی می گرفتند و دران باره نظر می دادند . به هر حال .

بیایید در برابر وطن واحد ما با نیت خیر عمل نماییم و ریشه های نفاق را از سر زمین بزرگ و دارای افتخارات بیشمار ، بر کنیم راست گفتار و راست کردار باشیم  و دنباله رو برتری خواهان افغانملتی  وسلطنت طلبان مفتخوار نشویم  و دراین قرن شتابناک و پر از دستاورد بشری وطن خود ما را با دادن حقوق مساوی به همه باشندگان کشور،  آنان را در تعیین سرنوشت طبیعی شان یاری برسانیم تا از این طریق در راه وحدت ملی و ملت شدن واقعی ، گامی استوار بگذاریم .  

رویکرد ها :

1-   نگاهی به کتاب " عوامل سياسی چند همسری "  در افغانستان معاصر و پيامد های آن نصیر مهرین .

2-   (تاریخ  غبار ص. ٦٠٧)

3-    ( خوشحال خان ختک کلیات- چاپ پشاور ١٩٥٢ ص ٣١

 

 


بالا
 
بازگشت